چرا ما باید زبان عربی را بیاموزیم؟

از قرون نخستین اسلامی آموختن زبان عربی به دو سبب، یکی اعتقاد و دیگری استواری آن نسبت به زبان فارسی در میان ایرانیان مسلمان رواجی چشمگیر یافت. اندیشمندان ایرانی مسلمان به همان میزان که در زبان فارسی توانمند بودند، تلاش نمودند تا علوم زبان عربی را به نیکی و با مهارت فرا گیرند. آنان به واسطه کتابت آثار خویش یا ترجمه آثار فارسی به زبان عربی، بر تحکیم و تنظیم علوم این زبان و فرهنگ عربی تأثیری شگرف نهادند. از میان ایشان، فرهیختگانی چون ابن مقفع، عبدالحمید کاتب، سیبویه، جرجانی، تفتازانی و ... سر برآوردند و درباره فهم الفاظ و معانی زبان قرآن همّتی والا مبذول داشتند تا از سستی در کتاب آسمانی و بی توجّهی نسبت به الفاظ وحی بکاهند. بی شک بخشی بزرگ از ماندگاری زبان عربی و علوم آن به واسطه همین فرهیختگان ایرانی مسلمان بوده است. ولی امروزه اهمّیّت این زبان تا اندازه قابل ملاحظه ای در میان ما ایرانیان مسلمان کم شده و هر روز شاهد کم رنگ تر شدن حضور آن در عرصه های گوناگون هستیم. به راستی چرا؟ در این امر سه پرسش مطرح است:
نخست، چرا ما ایرانیان باید زبان عربی بیاموزیم؟ البتّه باید پاسخ آن را در تعهّد اعتقادی مان و تأثّر زبان فارسی از زبان عربی جست وجو کرد. دوم، انگیزه بی توجّهی به زبان عربی در چیست؟ که پاسخ آن به چند عامل بستگی دارد از جمله عدم شناخت کافی از علوم زبان عربی و اهمّیّت ارتباطش با زبان فارسی؛ و نبود شیوه مناسب فراگیری آن؛ و عدم آگاهی از کاربرد درست این مقدمه
از قرون نخستین اسلامی، هنگامی که مردم ایران زمین به اسلام گرویدند، آموختن زبان عربی و علوم مربوطه به آن در میان پارسیان مسلمان رواج یافت. «یگانه زبان خارجی که در سده های آغاز اسلام در ایران آموخته شد، زبان تازی است.» (منزوی، 1337 : 84)‌ بدان سبب که عربی، هم زبان برگزیده پروردگار جهان برای تبلیغ رسالت آخرین پیامبر در میان بشر  - زبان دین اسلام - بوده؛ نیز ارکان آن استوارتر از زبان فارسی است.
لذا عالمان ایرانی مسلمان، به همان میزان که در زبان فارسی توانمند بودند، تلاش نمودند تا زبان عربی و علوم آن را با قدرت فراگیرند و خود را شایسته عنوان «ادیب» - کسی که به دو زبان عربی و فارسی تسلط کامل داشته و در هر دو ماهر باشد- نمایند.
در سده‌های نخستین، این اندیشمندان فرهیخته و ادیبان ایرانی مسلمان همچون عبدالله بن مقفع و عبدالحمید کاتب و ... به واسطه نگاشتن آثارشان به زبان عربی یا تعریب آثار و کتب فارسی در تحکیم این زبان و رواج آن تلاش بسیار از خود نشان دادند. چنان‌ که در قرون بعد دانشمندان  دیگری همّت خویش را درباره فهم الفاظ و معانی زبان قرآن کریم (زبان عربی) مبذول داشتند تا با آثار خود بتوانند از سستی در کتاب آسمانی پیشگیری کرده و از بی توجّهی نسبت به کلام الهی بکاهند و در نتیجه، زبان عربی و علوم وابسته به آن را قوام بخشیده و استوار گردانند. از آثار این دسته از فرهیختگان ایرانی مسلمان به اندازه‌ای شگفت آور در میراث زبان عربی یافت می‌شود که در آثار دیگر ملت های مسلمان و غیرمسلمان وجود ندارد. تا آنجا که می‌توان ادّعا نمود که بی‌تردید بخش عمده ی ماندگاری زبان و ادبیات عربی بر عهده شمار بسیاری از ایرانیان مسلمان مانند سیبویه، عبدالقاهر جرجانی، سعدالدین تفتازانی، ابن سکیّت اهوازی، ابوهلال عسکری، راغب اصفهانی و ... که دلسوز زبان قرآن کریم  (زبان عربی) بودند، قرار گرفته بود.
اما امروزه این زبان- که پیشینیان در تحکیم آن کوشیده‌اند و رواج داده‌اند- جایگاه خود را در میان همین ایرانیان مسلمان، به صورتی ملحوظ از دست داده و هر روز از روز پیش شاهد کمرنگ تر شدن حضور طالبان زبان عربی و علوم آن هستیم تا آنجا که نه تنها از نفوذ سیاسی و ادبی پیشین آن چیزی مشاهده نمی‌شود، بلکه گاهی شاهد هستیم که نفوذ دینی آن هم در میان ما ایرانیان مسلمان تقریباً کم اثر می‌شود.
در اینجا یک پرسش اصلی وجود دارد؛ و آن اینکه: انگیزه این سستی و بی‌توجّهی چیست؟
هر چند پاسخ به این پرسش مستلزم شناخت عوامل متعدّد است.  اما به نظر می‌رسد از عوامل قابل اهمیت در این امر، عدم شناخت ما نسبت به علوم زبان عربی و کاربرد هر یک در ارتباط تنگاتنگ با زبان و ادبیات فارسی است. و چنان که پیش‌تر اشاره شد، در گذشته و تا قرن پیش صفت «ادیب» به کسی اطلاق می‌شد که در دو زبان عربی و فارسی و علوم مربوط به آن دو، ماهر و متضلّع بوده است. مانند ادیب الممالک فراهانی و ادیب نیشابوری و ... .
عامل دیگرِ بی توجّهی به زبان عربی، در شیوه آموزش آن است که فراگیری این زبان را سخت و پیچیده می کند.
بنابراین، آنچه لازم به نظر می رسد تا فراگیری زبان عربی برای فارسی زبانان (ایرانیان) آسان گردد، در آغاز باید هدف از آموزش و فراگیری عربی برای ما روشن شود، آن‌گاه باید موانع فراگیری شناخته شده و سپس باید شیوه چگونه آموختن زبان عربی را عادی باشد فرا گرفت.
طبیعی می نماید که در خلال بیان مطلب کاربرد علوم زبان عربی از لوازم تبیین مسئله است.

هدف از آموزش زبان عربی در ایران
با توجه به اینکه آموختن هر درس در هر مرحله از فراگیری، هدفی را به دنبال خود دارد، لذا در تبیین اهداف کلی آموزش زبان عربی در ایران نکاتی یادآوری می‌شود، سپس به اهداف جزئی تر و کاربردی آن می پردازیم.
هدف نخست آنکه، ما ایرانیان میراث داران نیاکان خود هستیم که آنان برای این زبان منزلت علمی (در علوم نظری و کاربردی) قائل بوده‌اند. بدان سبب که زبان عربی از سده‌های اول تا پنجم هجری برای آنان به ویژه مسلمانان ایرانی زبان علم و کتابت بوده و آنان برای تحریر مطالب خویش این زبان را به کار می بردند؛ زیرا باید عربی را فرا می‌گرفتند. چنان‌که ابن خلدون در فصل « بیشتر دانشوران اسلام از ایرانیان‌اند» می نویسد:
«کلیه دانش‌ها به زبان عربی رواج یافت و دیوان‌ها و کتب آنها [ایرانیان] به خطّ عربی نوشته شد و آنان که به کارهای علمی اشتغال داشتند، ناگزیر شدند دلالت‌ها یا اصول و قواعد لفظی زبان [ قوم ] عرب را بیاموزند و زبان‌های دیگر را فرو گذارند، چه به جز زبان [ قوم ] عرب، دیگر زبان‌ها متروک شده و از اهمّیّت افتاده بود» (ابن خلدون، 1379، ج 2 : 1155).
همین امر را مستشرق آلمانی برتولد اشپولر تأیید می‌کند و می‌نویسد: « [در قرون اول تا پنجم] غالب ایرانیان عربی نویس در نوشته‌های خود به کلی به روح عربی و نیز به طرز اندیشه عربی- اسلامی پیوستند.»
هدف دیگر آنکه، بی تردید بخش گسترده‌ای از واژگان مستعمل در زبان فارسی ریشه عربی دارند؛ هر چند ممکن است مفهوم کاربردی این واژگان در دو زبان برابر نباشد.
صاحب کنزاللغه در وجوب فراگیری زبان عربی می نویسد: «و چون لغت کلید گنج معنی است، هر آینه جهت شناختن معنی احادیث شریفۀ نبوی و الفاظ کریمۀ قرآنی بر هر فردی از افراد انسانی که بر منهج مستقیم مسلمانی قایم باشد، دانستن لغات [واژگان] عربیّه واجب و لازم است... » (ادیب نطنزی، 1384: 14).
بنابراین، هدف اصلی، حفظ این زبان و فرهنگ اسلامی نهفته در آن است؛ زیرا زبان عربی برای هر مسلمان، زبان اعتقادی و دینی وی به شمار می‌آید و ایرانیان نیز به ویژه پس از انقلاب اسلامی در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر این هدف و هدف پیشین تأکید ورزید. در اصل شانزدهم قانون اساسی آمده است: «از آنجا که زبان قرآن و علوم و معارف اسلامی، عربی است و ادبیات فارسی کاملاً با آن آمیخته است، این زبان باید پس از دوره ابتدائی تا پایان دوره متوسطه در همه کلاس‌ها و در همه رشته ها تدریس شود». 
همچنین منزلت هایی از سوی خالق بی‌همتا و برخی امامان (علیهم السلام) و بزرگان دینی و پیشکسوتان علمی برای اهداف فراگیری زبان عربی ذکر شده است، از جمله:
« و هذا لسانٌ عربیٌّ مُبینٌ » (سوره نحل،‌ آیه  103).
امام صادق (ع) می‌فرماید: « تَعَلَّمُوا اللُّغَه العَرَبِیََّه فَإنَّهَا کَلامُ اللهِ الّذی یَکَلِّمُ بِهِ خَلقَهُ ». (مجلسی، 1403؛ ج 1 : 212).
امام خمینی (ره) نیز می‌فرماید: «لغت عربی از ماست؛ لغت عربی لغت اسلام است»
شهید مطهری نیز سخن معروفی دارد که پشت جلد کتاب عربی دبیرستان ذکر شده است: «زبان عربی، زبان یک قوم نیست، زبان اسلام است. از اهمّ وظایف ما این است که این زبان را حفظ کنیم. هر فرهنگی [اسلام ، هر تمدّنی [اسلام] اگر بخواهد زنده بماند باید زبانش [عربی] زنده بماند.»
ابونصر فراهی صاحب کتاب مشهور نِصاب الصِّبیان: «تعلّم لغت عرب، کلید همه علم‌هاست» (دیباجی، 1382 :‌45)
ابن خلدون: «دانش‌ها بر دو دسته‌اند: یکی دانش‌های مقصود بالذات همچون علوم شرعی و طبیعیات و الهیات، دیگر دانش‌هایی که وسیله فراگیری علوم دسته اول هستند مانند دانش‌های زبان عربی و ... » (ابن خلدون، 1379 ، ج 2: 1136)
همه گفته‌های پیشین بیانگر مفهوم آیه کریمه زیر است که زبان – در اینجا زبان عربی برای درک مشترک مفاهیم دین اسلام- برای شناخت میان دو کس یا دو قوم پدید آمده است. «یا أیُّهَاالنّاسُ إنّا خَلَقنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثَی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً و قَبائِلَ لِتَعارَفوا» (سوره حجرات، آیه 13)
همین مفهوم را ویل دورانت می‌آورد که: «باید وحدت زبانی تا حدود معینی وجود پیدا کند تا مردم بتوانند به راحتی افکار خود را با یکدیگر مبادله کنند» (ویل دورانت، 1367 : ج 1 : 6).
دیگر آنکه سازمان یونسکو اعلام داشته است که: « در آینده بیش از 3000 زبان دنیا از بین خواهد رفت و در سال 2100 میلادی فقط 3 زبان دنیا فعّال خواهد بود که عبارت از عربی، انگلیسی و اسپانیولی است» (خبر سراسری شبکه 4 سیمای جمهوری اسلامی ایران، ساعت 20 شب 30/10/1384.
پس از برشمردن اهداف کلی فراگیری زبان عربی به اهداف ویژه آن برای ایرانیان می‌پردازیم.
چنان‌ که پیشتر بیان شد، اصل شانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هدف از فراگیری زبان عربی، نخست دریافت مفاهیم کتب اعتقادی اسلامی و سپس ادراک ادبیات فارسی بیان داشته است.
به نظر می‌رسد با چنین مقاصدی، اهداف ما ایرانیان مسلمان از آموزش و فراگیری زبان عربی در این زمان موارد زیر باشد.
1. دریافت و فهم متون اعتقادی و دینی از کتب مربوطه
2. درک مفاهیم ادبی از کلام منظوم و منثور عربی که در برخی از آثار ادبیات فارسی نیز یافت می‌شود.
3. محاوره و گفت و گو با عربی زبانان در زمینه های سیاسی و اقتصادی و ...
4. محاوره اجتماعی روزمره با مردم عوام در سفر به کشورهای عربی زبان.
بنابراین، فراگیری این زبان با دو هدف نخستین در حوزه قرائت و درک و فهم متون قرار می گیرد. در حالی که اهداف سوم و چهارم گفت‌و‌گو و مکالمه را در نظر دارد و منحصراً در حوزه زبان واقع می گردد.
لذا در صورت وجود چنین اهدافی، شایسته است شیوه آموزش زبان عربی در کشور ما به دو بخش مشخص یکی ادبیات زبان عربی و دیگری آموزش زبان عربی تقسیم شود و با پیدایش این دو گرایش، باید برای هر کدام شیوه خاصی برنامه ریزی شود تا آموزش زبان عربی و فراگیری آن بهبود یابد که در بخش «چگونگی آموختن زبان عربی برای ایرانیان» بدان خواهیم پرداخت.

کاربرد دانش های زبان عربی
با توجه به اهمیت هر یک از علوم زبان عربی برای ما (فارسی زبانان مسلمان)، لازم به نظر می‌رسد که دانش‌های آن فرا گرفته شود؛ زیرا برخی از این علوم با هدف زبان آموزی و برخی دیگر با هدف اعتقادی سازگار است. چنان که برخی در حوزه ادبیات قرار می‌گیرد.
دانش‌های بنیانی زبان عربی عبارت از: لغت، صرف، نحو، علوم بلاغی (معانی، بیان، بدیع) است که بی‌تردید همه آنها ارتباطی مستقیم و تنگاتنگ با دریافت مفاهیم آیات قرآن کریم و احادیث نبوی دارد که در حقیقت یکی از اهداف مهم اصل شانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است.
ضمن آنکه باید یادآور شد که علوم مذکور و دو علم دیگر (عروض و قافیه) در دایره «ادبیّات» قرار می‌گیرند که با همه ی آن دانش‌ها می توان آثار منثور و منظوم به جای مانده از پیشینیان را بازشناخت.
لغت (واژه)، در هر زبان از ابزار بسیار با اهمّیت به شمار می‌آید: زیرا واژه، مفهومی ویژه را بیان می‌دارد و نمایانگر عنصری عینی و حسی یا معنایی است.
محمدبن محمود آملی (در گذشته 753 ﻫ.ق) در نفائس الفنون می آورد:
«علم لغت و آن معرفت مدلولات کلمات است. مطلقاً در کیفیت اوضاع آن ... امّا آنچه غرض به بیان و مقصود اصلی اهل زمان است، لغت عرب است. چه قرآن و حدیث که احکام اسلام بر آن دو مبتنی است عربی الدلاله‌اند و نیز لغت عرب در فصاحت و بلاغت به درجه قصوی و در عذوبت و لطافت به ذروۀ اعلی رسیده» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه لغت)
دکتر علی اکبر سیاسی در کاربرد انحصاری لغت (واژه) به دست انسان‌ها می‌نویسد:
«این قوالب لفظی در واقع حکم محبس معانی را دارند و مانع می‌شوند از اینکه وقتی ذهن توجهش از آن معانی سلب گردیده، از بین بروند. از این رو بیشتر اوقات سر و کار انسان با خود معانی نیست، بلکه با این قوالب لفظی است که نمایندۀ آن معانی هستند و می‌توانند به سرعت و سهولت به نظر آیند‌» (دهخدا، 1373، ‌مقدمه: 5).
بنابراین، هر لفظ یا واژه نمایانگر معنایی ویژه است که همیشه پایدار و ماندنی است و همه الفاظی را که خداوند سبحان به بشر آموخت  معنایی مخصوص به خود را داشته و زوال ندارند. و نوع بشر که در معاش روزمره خویش نیازمند به یکدیگر هستند، الفاظی (واژه‌هایی را که آموخته‌اند یا می‌سازند، به کار می‌گیرند.
صرف، که آنرا تصریف نیز گویند، به معنی دگرگونی است.
این دانش درباره ساختار الفاظ (واژه‌ها) زبان عربی در حالات گوناگون همچون صحّت، اعلال، ادغام، ابدال، حروف اصلی، حروف زائد و ... بحث می‌کند.
اما این علم برای همه الفاظ نیست، بلکه «فقط برای اسماء متمکن و فعل‌های متصرف  و مثنای اسم موصول و اسم اشاره و جمع و تصغیر آنهاست که آن هم ظاهری است و حقیقی نیست. » (الحملاوی، 1412:‌ 9)‌
هدف فراگیری علم صرف آن است که زبان از لغزش و خطا باز ایستد.
ابن عصفور (در گذشته 670 ق) نحوی و ادیب برجسته اندلسی درباره هدف این دانش و وجوب تقدمش بر دیگر علوم زبان عربی می نویسد:
«هدف علم صرف، حفظ زبان [فصیح عربی] از اشتباه در الفاظ و مراعات قانون زبان [عربی] در نگارش است و باید پیش از علم نحو فرا گرفته شود؛ زیرا شناخت ذات کلمات است» (حسین، 1407 : 42).
همو درباره تأثیر این علم در زبان عربی تأکید ورزیده و ادامه می‌دهد: 
« این علم اثری شگرف در درک اسلوب‌های زبان عربی و مکتوباتش در شناخت انواع آن دارد» (همان :‌ 31).
سبب وجوب فراگیری این علم آن است که منابع اساسی علم صرف، کلام خدا و احادیث نبی اکرم (ص) و نظم و نثر مردم عرب است. زیرا «دانشمندان علم صرف، مبانی این علم را از سه منبع اصلی برگرفته‌اند: 1. قرآن کریم 2. سنّت [حدیث] پاک پیامبر (ص) 3. سخن ناب عرب از جمله شعر و رجز و نثر آنان » (همان: 21).
نحو، روش مردم عرب در کاربردِ کلامِ فصیح و روشن است که با دقت در حرکات و نشانه‌های آخر کلمات و الفاظ انجام می‌پذیرد. و آن روشی است که کلمات را در کنار هم گردآورده و به صورت قانونمند آنها را به یکدیگر پیوند می‌زنند. و در واقع ما (پارسیان غیر عرب) برای آسان آموزی زبان عربی بدان نیازمندیم.
 استاد جلال الدین همایی در مقاله‌اش می آورد:
«نحو عربی برای دو منظور تدوین شد: یکی حفظ زبان از تصرف اقوام و ملل غیر عرب و دیگر سهولت تعلیم و تعلّم [زبان فصیح عربی]» (دهخدا، 1372 – مقدمه : 9).
در تاریخ پیدایش نحو آمده است که پس از فتوحات اسلامی، قبائلی در حوزه زبان فصیح عربی قرار گرفتند که با زبان گویشی خود در فصاحت زبان عربی لغزش ایجاد کردند و لحن (عدم صحّت اِعراب در اواخر کلمات و الفاظ) را پدید آوردند و این وضع تا زمان امام علی (ع) رواج داشت تا آنکه ابوالأسود دؤلی از یاران آن امام بزرگوار (ع) ایشان را از این خطر زبانی آگاه ساخت. زیرا با ورود لحن، اشعار شاعران نامدار عرب به غلط خوانده می‌شد و طبیعی بود که قرآن نیز به اشتباه تلاوت می‌گردید که موجب ظهور اختلافات اعتقادی و مذهبی می‌شد.
در نتیجه «امام علی (ع) به ابوالاسود دؤلی فرمود تا اساس [علم] نحو را بنهد. چنان که خود گفته است: «من حدود نحو را از امام علی (ع) اخذ نموده ام» (دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 5 : 185).
یادآوری این نکته خالی از فایده نیست که پیش از نحو پردازی ابوالأسود دؤلی کتاب خدا بدون اِعراب و نقطه گذاری (علائم و نشانه های علم نحو) بود.
امیل بدیع یعقوب زبان شناس معاصر عرب به روشنی علم نحو را تعریف می‌کند: « [علم] نحو، روش عرب در کلام فصیح، با دقت در حرکات است یا به عبارت دیگر قانون گردآوردن کلام و پیوند زدن الفاظ آن به یکدیگر است» (بدیع یعقوب، 1987 ، ج 2 :‌1238).
حاصل آنکه، فراگرفتن قواعد ترکیب کلام مردم عرب (علم نحو)، برای ملل غیرعرب که در حوزه اسلام داخل شدند، بسیار ضروری بوده و خواهد بود؛ تا بدان وسیله، زبان قرآن کریم (کلام فصیح عربی) را دریابند. زیرا با درک ساختار ترکیبی قرآن کریم، مسلماً فهم معنایی کلام الهی بهتر و آسان‌تر میسور می‌گردد.
علوم بلاغی؛ بلاغت در لغت به معنی رسیدن است. و در اصطلاح، رسیدن به مرتبه منت‌های کمال در ایراد کلام با رعایت مقتضای حال است.
در دانش‌های سه گانه بلاغی از چگونگی رساندن یک معنا به صور گوناگون بحث می‌شود و هر سخنران بلیغ با استفاده از این سه علم و با توجه به میزان آگاهی شنونده ومطابق با اندیشه اوو اندازه اشتیاقش به کلام مورد نظر، مقصودش را بیان می‌کند.
در میزان اهمیت این علوم و کاربرد آنها ابوهلال عسکری می‌نویسد:
«اگر انسان از آموختن علم بلاغت غفلت ورزد و در شناختن مراتب فصاحت کوتاهی کند، به اعجاز قرآن آگاه نمی‌شود. از آن جهت که خداوند، قرآن را از عبارات موجز و بدیع مشحون گردانیده و به زیبایی کلمات تازه زینت بخشوده است» (عسکری، 1372 : 40).
در تکمیل مبحث علوم بلاغی به تعریف و کاربرد هر یک از سه دانش بلاغت اشاره ای گذرا خواهیم داشت.
علم معانی، دانشی است با آن، شناخت حالات گوناگون کلام برای هماهنگ شدن با حال شنونده یا مخاطب میسّر می‌گردد. به تعبیر دیگر، گوینده سخندان (بلیغ)، سخنش را به میزان آگاهی شنونده و برابر با اندیشه مخاطب و اندازه شوق او یا عدم اشتیاقش ادا کرده و مقصودی خاص را منظور دارد.
آنچه موجب شد تا دانشمندان ادیب به این دانش توجه نمایند، همه برای کشف شیوایی و فصاحت کلام خداوند سبحان در آخرین کتاب آسمانی (قرآن کریم) بوده است.
دانشمند معاصر، فؤاد سزگین، علم معانی را «نحو انشائی» می‌خواند.
علم بیان، دانشی است که در آن از چگونگی ادا کردن یک معنی به صورت‌های گوناگون بحث می‌شود. به تعبیر دیگر، علم بیان مجموع قواعدی است که نشان می‌دهد چگونه می‌توان از یک معنی با الفاظ گوناگون بهره برد.
مباحث این دانش، حقیقت، مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه است و همانند علم معانی، برای روشن ساختن معانی مختلف کلام الهی در قرآن کریم پدید آمد تا صاحبان فهم از اشارات خداوند جلیل به مفاهیم منظور و نهفته آیات کریمه پی‌برند و از سردرگمی در ادراک قرآن خلاص گردند. همین مقصود نیز در آثار شاعران و ادیبان انجام می‌شود.
علم بدیع، دانشی است که در آن از زیبایی‌های الفاظ و آرایش نیکوی سخن بحث می‌شود و به تعبیر دیگر «دانش بدیع، مجموعه شگردهایی (فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی می‌کند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری از ادبی بودن یا سبک ادبی داشتن تعالی می‌بخشد» (شمیسا، 1368 : 11).
تفتازانی در تعریف علم بدیع می نویسد:
«بدیع علمی است که با آن، انواع زیباسازی کلام پس از مطابقتش با اقتضای حال [علم معانی] و وضوح دلالتش [علم بیان] ، به دو گونه [محسنات] معنوی و لفظی شناخته می‌شود» (تفتازانی، 1416 : 416).
یکی از اهداف عبدالله بن معتز بنیان‌گذار علم بدیع درتألیف کتاب خود  البدیع این بود که «می خواست توضیح دهد [علم] بدیع، ریشه در قرآن و حدیث و اشعار جاهلی عربی دارد. وی برای این منظور در هر مبحث به ترتیب، سیر بدیع را در قرآن مجید و احادیث نبوی و سخنان صحابه و شعرای جاهلی تا ظهور آن در سخنان منظوم و منثور نوخاستگان [محدثین] نشان می‌دهد. او می‌خواهد بر عربی و اسلامی بودن این فنون [بدیع] تأکید ورزد، تا مبادا روزی چنان تصور شود که فنون بدیع از یونان به جهان اسلام راه یافته است» (دایره المعارف بزرگ فارسی، ج 4 : 640). چنان‌ که در نقد ادبی این گونه است.
با بررسی پیشینه علوم سه گانه بلاغت، معلوم گردید که مبنای هر سه دانش در آغاز، قرآن کریم است. بنابراین، فراگیری آن‌ ها لازم می‌نماید؛ زیرا بدان وسیله رموز زبان عربی شناخته شده و ویژگی‌های اسلوب آن بدست می‌آید و با آن می‌توان به اسرار اعجاز قرآن کریم آگاهی یافت و معانی‌اش را درک کرده، اهداف آن را شناخت.
عروض، دانشی است که آهنگ کلام منظوم با آن سنجیده  می‌شود و نواخت موسیقی کلام را برای گوش فراهم می‌کند.
با توجه به آنکه سرودن شعر، موهبتی الهی است، دانش عروض، برای آفرینش این هنر خدادادی لازم و مفید است و هر سراینده و سخنور باید برای سخن آهنگین خویش قواعد آن را فرا گیرد تا سخنان او در جان و روح شنونده مشتاق یا خواننده اهل ذوق نفوذ کرده مؤثّر شود.
عروض، موسیقی کلام و رکنی مهم در ساختار سخن به شمار می‌آید. لذا «هر گاه شعری [کلام منظوم] بخوانیم و به طرب آییم، آن گاه به انگیزه و ریشه این شادمانی بیندیشیم، به یقین درمی‌یابیم که آن حالت به وزن موسیقایی [عروضی] آن به همراه معنایش مربوط می‌شود» (مطرجی، 1407 :‌ 247).
این حالت موسیقایی را در برخی آیات قرآنی می‌توان یافت. هر چند که قرآن کریم بر پایه موسیقی عروضی نازل نشده است. مانند:
عَلَی اللهِ تَوَکَّلنا. (سوره یونس، آیه 85) بر وزن مفاعیلن مفاعیلن در بحر عروضی هزج مجزوء
وَ قالُوا حَسبُنَا اللهُ (سوره آل عمران آیه 173) بر وزن مفاعیلن مفاعیلن در بحر عروضی هزج مجزوء
قُل هُوَالرَّحمنُ آمَنَّا بِهِ (سوره الملک آیه 29) فاعلاتن فاعلاتن فاعلن در بحر عروضی رمل
اِنّا اَعطَیناکَ الکَوثَر (سوره الکوثر آیه 1) فَعلن فَعلن فَعلن فَعلن در بحر عروضی متدارک
به نظر نگارنده، ترتیل قرآن کریم، نوعی قرائت آهنگین و موسیقایی (عروضی) ویژه آن کتاب آسمانی است. زیرا به سهولت در شنونده، نافذ شده و تأثیر می‌گذارد.
علم قافیه؛ برای این علم تعاریف گوناگون از سوی دانشمندان عرضه شده است (ر.ک. شفیعی کدکنی، 1376 : 59 – 55).
اما متداول ترین تعریف آن عبارت است از: « مقاطع صوتیِ [الفاظ] که در اواخر ابیات تکرار می‌شود و آن بر پایه حرفی معیّن (رویّ) استوار است و ویژگی‌هایی در حروف و حرکات خود دارد که باید رعایت گردد تا قافیه درست درآید، در غیر این صورت قافیه معیوب خواهد شد» (مطرجی، 1407 :‌ 343).
آنچه در شعر «قافیه» نامیده می‌شود در نثر «سجع» گفته می‌شود و چنانچه این وضع در اواخر آیات قرآن کریم باشد، آن را «فاصله» می‌نامند.
آن اهمیتی که درباره علم قافیه (مخصوص شعر) گفته شد، طبیعتاً درباره آیات کریمه قرآن که دارای فواصل هستند، جاری است.
ویژگی‌هایی که برای قافیه در شعر و فواصل در قرآن است، به سبب ویژگی منحصر به فرد زبان عربی است.
حازم قرطاجنی می‌گوید: «از فرط نیازمندی عرب به آرایش کلام، ویژگی‌هایی در سخن ایشان یافت می‌شود که در زبان‌های ملل دیگر نیست و از آن جمله است هماهنگی پایان مقطع ها در سجع ها و قوافی و ... این ویژگی، خاصّ زبان عرب است» (شفیعی کدکنی، 1376 : 105).
اهمیت علم قافیه بدان است که از نظر موسیقایی همانند تفاعیل عروضی بر گوش نشسته و برجان تأثیر می‌نهد و درنتیجه، معنایی جانفزا را به اندرون شنونده مشتاق انتقال می‌دهد و موجب اتحاد و استواری سخن شده، کلمات برای او به زیبایی متجلّی می‌شود. و از همین سخن آهنگین [عروضی] و مقفّی، مفاهیم به نیکی القا می‌گردد.
چنان که در بسیاری از سور قرآن کریم به سبب وجود «فواصل» در اواخر آیات دریافته می‌شود.
 
چگونگی آموختن زبان عربی برای ایرانیان
با توجه به مطالب پیش گفته درباره اهداف فراگیری زبان عربی و کاربرد این زبان در حیات روزمره و زندگی علمی- اعتقادی ما ایرانیان، لازم است راهکارهایی برای آموزش و فراگیری آن عرضه شود؛ زیرا «از هنگامی که مردم ایران علاقه مند به آموختن این زبان شدند درصدد برآمدند به راه‌های گوناگون، مشکلات تعلیم این زبان سخت را که از ریشه و بن با زبان فارسی جدا است برای فرزندان خود آسان سازند» (منزوی، 1337 : 84).
بنابراین، نگارنده تلاش می‌کند تا با تجارب سال‌های متمادی- نزدیک به سه دهه- تعلیم و تعلّم زبان عربی در مراحل مختلف در دروه‌های تحصیلی (راهنمایی، دبیرستان، دانشگاه) برای هر مرحله راهکارهای مشخص بیان کند.
 کارشناسان آموزش زبان عربی بر این باورند که هر دانش‌آموز ورودی سال اول دبستان به طور متوسط در حدود 400 الی 500 کلمه با درک مفهوم کاربردی هر یک را می‌داند و هنگامی که وارد کلاس درس می‌شود با نوشتار و شکل کتابت آنها آشنا می‌شود، نه بیشتر، بلکه کم کم در سال‌های بالاتر به کلمات تازه و مفاهیم جدید آگاهی می‌یابد؛ و زبان آموز مبتدی در هر زبان بیگانه غیر از زبان مادری که بدان تکلّم می‌کند و الفاظ آن برایش ملکه شده است باید همانند دانش‌آموز کلاس اول دبستان، در زبان مادری خود باشد. با این تفاوت که کودک سال اول دبستان برخی واژه‌ها را شنیده و بدانها سخن گفته است. اما نوآموز زبان بیگانه شاید حتّی واژه‌ای را نشنیده باشد که این موجب سخت شدن کارآموزش به او می‌گردد. و گزیری جز راهکار مناسب و موافق فهم و درک زبان آموز مبتدی نیست.
در مرحله راهنمایی:
شایسته است به دانش آموز در هر جلسه درس عربی (دو جلسه در هفته)، تلفظ صحیح حدود 20 تا 25 واژه  جدید که پیرامونش وجود دارد، همراه با مفهوم برابر آن واژگان در زبان فارسی آموزش داده شود.
سپس واژگان فراگرفته، در جملاتی کوتاه، که در روزمرگی مستعمل است، تمرین و ممارست گردد.
مثلاً، هنگامی که به دانش‌آموز واژه‌های «السُّوق» و «الاُمّ» آموزش داده می‌شود، فعل «ذَهَبَت» نیز داده شود تا جمله‌ای ساده و روزمره را بتوان به او آموزش داد. یعنی: «ذَهَبَت الاُُمُّ إلی السُّوقِ». و همان‌گونه که جملات آموزشی به زبان مادری در کلاس اول دبستان، ذهن دانش‌آموز را با پیوند منطقی و دستوری واژگان، آماده فراگیری زبان فارسی می‌کند، همین روش ذهن متعلّم زبان عربی را نیز برای نوآموزان آماده می‌سازد.
بهتر است جملات ساخته شده از واژگان آموزش داده شده ( 20 تا 25 واژه در هر جلسه) حدود 8 تا 10 جمله و ترکیب باشد.
چنان که این گونه عمل انجام شود، با یک محاسبه سریع می‌توان دریافت که دانش‌آموز در پایان دوره سه ساله (9 ماه تحصیلی در سال) حدود 2600 الی 2700 واژه و 850 الی 870 جمله و ترکیب را آموخته و ممارست می‌کند که بی‌شک در مکالمه روزمره عربی (در آینده) برایش سودمند خواهد بود.
در اینجا چند نکته را نباید فراموش کرد: یکی آنکه بسیاری از واژه‌های عربی مستعمل در زبان فارسی از معنای حقیقی و مفید خود خارج است؛ که معلمان محترم و آگاه باید در خلال تدریس، این مسئله را به زبان آموزان یادآوری کنند.
نکته دیگر و مهم‌تر آنکه آموزش قواعد زبان عربی باید متناسب با آموزش واژگان و جملاتی باشد که آموزش داده شده و تمرین می‌گردد و نباید قواعد صرفی و نحوی بیش از توان فراگیری دانش‌آموز باشد.
نکته سوم، آنکه به نظر می‌رسد اگر آموزش از طریق اشعار تعلیمی مانند اشعار کتاب نصاب الصبیان ابونصر فراهی صورت پذیرد- چنان که در گذشته مرسوم بود- مؤثرتر است و بهتر است از آیات و ادعیه‌ای که دارای اوزان آهنگین هستند بهره برده شود.
ناگفته پیداست که برای آموزش هر زبان باید ممارست پیوسته و همیشگی داشت و دانش‌آموز را وادار کرد تا در هر جلسه، واژگانِ آموخته شده و جملاتِ تمرین کرده را به طور جدی به خاطر بسپارد و با همکلاسی‌ها و معلم خود گفت‌وگو کند تا ملکه ذهن او گردد. چنان که ابن خلدون معتقد است: «آسان‌ترین شیوه‌های حصول ملکه نیرو بخشیدن (گشودن) زبان، از راه محاوره و مناظره است» (ابن خلدون، 1379 ، ج 2 : 877).
در مرحله دبیرستان؛
در این مرحله زبان عربی در دو گرایش آموزش داده می‌شود: گرایش تخصصی یعنی رشته علوم انسانی که عربی از امّهات دروس این رشته است و گرایش غیرتخصصی یعنی رشته‌های غیرعلوم انسانی که درس عربی بر مبنای رعایت اصل شانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی در همه پایه‌ها به جز پیش دانشگاهیِ آن آموزش داده می‌شود.
با توجه به اینکه در سال اول دبیرستان، درس عربی به صورت تخصصی نیست؛ لذا در این مرحله برخی پیشنهادها به ویژه برای سال اول همان است که برای دوره راهنمایی عرضه شد.
اما برای سال‌های دوم و سوم رشته‌های غیر علوم انسانی علاوه بر پیشنهادهای مربوط به دوره راهنمایی و سال اول دبیرستان، چند پیشنهاد به ویژه در متون وجود دارد: نخست آنکه، متون درس عربی از آیات قرآنی (یا سوره‌های کوچک) و احادیث نبوی کوتاه و کلمات قصار نهج البلاغه باشد؛ زیرا  بیشتر ادبای معاصر عرب به ویژه لبنانی‌های مسیحی مهاجر به آمریکای شمالی و آمریکای لاتین مؤکّداً به این امر (فراگیری زبان عربی از طریق قرآن و حدیث و نهج البلاغه) اشاره دارند. از جمله آنان رشید سلیم الخوری مشهور به الشاعر القروی در خطاب به مردم عرب می‌گوید: «قرآن و حدیث و نهج البلاغه را در تمام مدارس و دانشگاه‌هایتان بیاموزید تا زبان عربیِ فصیحِ شما اصلاح و صحیح، و ملکاتتان تقویت روحتان بلند، وسینه‌هایتان پر از حکمت و اوراقتان منوّر به بیان سحر انگیز شود» (الخوری، 1992 : 51).
و چنان که پیشتر در بخش کاربرد دانش‌های زبان عربی بیان شد، علمای گذشته نیز با همین مضامین، آن دانش‌ها را استوار ساختند و بر استفاده از آن مضامین تأکید می‌نمودند.
ضمن آنکه بهتر به نظر می رسد تا سخنان امامان معصوم (ع) و ادعیه مرسوم و زیارات متداول مانند دعای کمیل و دعای ندبه و دعای سحر (دعای جوشن کبیر) و ... نیز برگزیده شود؛ زیرا غالب دانش‌آموزان با متون مذکور آشنایی دارند. بدان صورت که آنها را یا به چشم دیده و به گوش شنیده‌اند یا از طریق برخی رسانه‌ها فقط شنیده‌اند که انتخاب این متون در فراگیری آنان کمک مؤثر خواهد نمود.
دیگر آنکه قواعد صرفی و نحوی را نیز باید مطابق با میزان درک دانش‌آموزان در این مرحله به آنان آموزش داد و از اطاله در تبیین قواعد و پیچیدگی‌های احتمالی آنها دور بوده، به اندازه‌ای بیان شود تا مقصود فهم نسبی از عربی حاصل گردد. ابن خلدون یادآور می‌شود: لازم است معلمان در این علومِ ابزاری (مقدماتی) آن همه طول و تفصیل قائل نشوند و متعلمان را به غرض اصلی از خواندن آنها [کاربرد دانش‌های زبان عربی] متوجه سازند» (ابن خلدون، 1379، ج 2 : 1136).
اما در رشته علوم انسانی، از آنجا که درس عربی از دروس اختصاصی این رشته است، لذا علاوه برآوردن متونی از نوع پیشین، لازم است جهت آشنایی دانش‌آموزان در این رشته، ابیات و عبارات عربی از کتاب‌های فارسی که در همه مفاهیم مانند تفسیر آیات قرآن کریم و شرح ادعیه و زیارات و شرح و تفسیر کلام معصومین (ع) یافته می‌شود، در کتب درس عربی سال‌های دوم و سوم و به ویژه در سال پیش دانشگاهی رشته علوم انسانی گنجانده شود. تا دانش‌آموزی که قصد تخصص گرفتن در این رشته را دارد از همه متون اعتقادی و ادبی به زبان عربی غافل و بی خبر نماند.
بدیهی است که هر چه متون بیشتر شود، واژگان بیشتر می‌شود، و لذا به نظر می‌رسد اگر معلمان گرامی دانش‌آموزان را به از برنمودن برخی اشعار عربی و فرا گرفتن واژگان آن وادار سازند، نتیجه بهتر و استوارتری حاصل می‌گردد.
زیرا به طوری که تجربه شده است، چنانچه محفوظات هر کس در مفاهیم یک دانش بیشتر باشد، قدرت و توانش در فراگیریِ بیشتر مفاهیمِ همان دانش، روز به روز افزون می‌گردد.
در مرحله دانشگاه
بدان سبب که در دانشگاه زبان عربی به صورت تخصصی تر تدریس می‌شود و کاربرد این زبان ویژه است، لذا باید توجه داشت که به طور طبیعی لازم می‌نماید تا قواعد آن پیشرفته‌تر از دو مرحله پیشین - که نسبتاً عمومی به شمار می‌آید -بیان شده و از ابزاری کاربردی‌تر استفاده گردد.
عنوان رشته «زبان و ادبیات عربی » یک عنوان کلی است که به نظر می‌آید باید به دو گرایش «زبان عربی» و «ادبیات عربی» تقسیم گردد.
چنان‌ که این گونه شود، شایسته است برای هر گرایش، دروس مرتبط و بنیانی برنامه‌ریزی و طرح گردد. یعنی در گرایش «زبان عربی» پس از فراگیریِ واژگان (لغت) در صورت‌های مختلف معنایی و مفهومی (فقه اللغه یا زبان شناسی) باید بیشتر به فراگیری شیوه‌های مکالمه (با شناخت لهجه‌های گوناگون زبان عربی در کشورها و مناطق مختلف جهان) و صورت‌های مختلف فن ترجمه (ترجمه‌های کتبی و شفاهی) توجه نمود. بدین معنی که ترجمه کتبی، به ترجمه متون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تاریخی، ادبی، مذهبی، فلسفی و ... و ترجمه شفاهی، به صورت ترجمه فوری و ترجمه غیرفوری تفکیک می‌گردد. و ترجمه هر کدام از انواع متون دارای الفاظ و واژگان مخصوص به خود است. چنان که در ترجمه شفاهی، نیز ویژگی‌های آموزش آن وجود دارد.
 اما در گرایش دیگر « ادبیات عربی» شامل آموزش دروسی می‌گردد که باید از متون مذهبی (آیات قرآن کریم و احادیث نبوی و کلام امامان معصوم (ع) ادعیه و زیارات و ...) و ادبی (کلام منظوم و منثور) و تاریخ ادبیات در ادوار گوناگون و تحلیل و بررسی آثار (نقد ادبی و ادبیات تطبیقی) برگرفته شود. و لازم است دروس روش تحقیق و مرجع‌شناسی، عروض و قافیه در این گرایش تدریس شود.
ضمن آنکه در هر دو گرایش علاوه بر دروس قواعد صرفی و نحوی، درس انشاء و نامه نگاری و خلاصه‌نویسی باید تدریس و آموزش داده شود.
علاوه بر آن در هر یک از دو گرایش باید دروسی که در گرایش دیگر تدریس می‌گردد، به صورت مختصر و فقط جهت آشنایی متعلّم، تدریس و آموزش داده شود. زیرا بنابر نظر ابن‌خلدون: «فزونی تألیفات و تعدد شیوه‌های تعلیم و خواستن از متعلم در فراگیری آن وقتی برایش نمی‌گذارد تا دانشجو به تحصیل همه علوم زبان عربی [به طور کامل] بپردازد» (ابن خلدون، 1371 ، ج 2 : 125)
نکته بسیار قابل توجه اینکه در هر دو گرایش نباید از درس املاء غافل ماند؛ زیرا به نظر می‌رسد، اساس فراگیری  هر زبان علاوه بر ممارست در گفتار، عامل نوشتار و شنیدار نیز تأثیر بسزایی دارد.
چنانچه در هر دو گرایش، درس فارسی - برای «زبان عربی»، درس زبان فارسی و برای «ادبیات عربی» درس متون فارسی- آموزش داده شود، مفید فائده بوده و برای متعلم در فراگیری رشته‌اش سودمند خواهد بود.
همچنین در برخی از رشته‌های علوم انسانی لزوماً دروس عربی تدریس می‌شود که باید با در نظر گرفتن نوع رشته و میزان و نوع کاربرد زبان عربی در آن رشته، برای هر یک برنامه‌ای تدوین شود تا عدم برنامه‌ریزی موجب گریز دانشجو از فراگیری زبان عربی نشود.
تجربه نویسنده او را به این باور رسانده است که برخی دروس عرضه شده در گرایش‌های مختلف رشته الهیات برای متعلم اثری ندارد؛ زیرا کاربرد آن در رشته‌های الهیات معلوم نگردیده است. مانند درس «مکالمه» که در سه بخش نیز
تدریس می‌شود. اما دروس دیگر مانند قواعد و متون مربوطه مثمر‌ثمر است؛ هر چند که باید به دست متخصصان در آن دروس بازنگری منطقی و جدّی انجام پذیرد.
اما به نظر می‌آید که در رشته «زبان و ادبیات فارسی» دروسِ برنامه‌ریزی شده، منطقی‌تر و کاربردی تر از هر رشته دیگر در دانشگاه‌ها است. زیرا دانشجویان در این رشته نیاز خود را با همین دروس (قواعد زبان عربی در4 بخش، قرائت متون عربی و تاریخ مختصر ادبیات عربی در 5 بخش) برآورده می‌سازند.

پیشنهادهای کارآمد
اکنون با چند پیشنهاد، بهبود وضع تدریس و آموزش زبان عربی در ایران را انتظار داریم.
1. میزان زمان تعیین شده در دوره‌های راهنمایی و دبیرستان حداقل به دو برابر افزایش یابد. زیرا باید میزان حجم هر درس با زمان اختصاص یافته به آن، تناسب منطقی و کارآمدی داشته باشد.
2. یک جلسه برای آموزش زبان (قواعد صرف و نحو) و یک جلسه برای قرائت متون و ترجمه در نظر گرفته شود.
3. در جلسه قرائت متون، معلم به دانش آموزان املاء بگوید تا عامل شنیداری و نوشتاری، فراگیری را آسان گرداند.
4. در سال‌های دوره راهنمایی متون به صورت جمعی و با راهنمایی و نظارت معلم خوانده شود تا از غلط خواندن متعلمان جلوگیری گردد.
5. در دوره‌های دبیرستان، از ابیات شعر عربی و کلام آهنگین در نثرعربی که در آثار شاعران برجسته فارسی مانند حافظ و مولانا و سعدی و ... وجود دارد، به همراه وزن عروضی آن به ویژه در بحور روان و سهل (هزج، رجز، رمل، متقارب، متدارک) که از نوع بحور غنائی به شمار می‌آیند، برای دانش‌آموزان آورده شود و به صورت دسته جمعی قرائت گردد. زیرا غالب این بحور در اندیشه و ذهن جوانان و نوجوانان اثر گذارده و پایدار مانده و نتیجه فراگیری را استوارتر می‌گرداند.
6. در دوره پیش دانشگاهی، بخشی از ساعات آموزشی به متن خوانی از کتاب‌های قرآن کریم و نهج البلاغه و مفاتیح الجنان و صحیفه سجادیه و برخی کتب قصه که اِعراب‌گذاری شده، اختصاص یابد. زیرا علاوه بر وجود علائمِ حرکتی در همه کلمات این کتاب‌ها، که موجب سهولت قرائت می‌شود، در اغلب آنها معنای فارسی الفاظ و جملات آمده که همین امر یادگیری معنای واژه‌ها را نیز آسان‌تر می کند. ضمن آنکه کتب مذکور از جهت فنون ادبی و علوم مربوط به زبان عربی از امّهات کتب ادبیّات زبان عربی به شمار می‌آید. زیرا دانشمندان این علوم برای تبین مفاهیم علمی خود غالباً از همین کتاب‌ها شاهد و مثال ذکر کرده‌اند.
7. در مرحله دانشگاهی، نخست باید دانشجو را با بیانِ کاربردِ هر یک از دروس و آگاهی دادن او نسبت به هر دانش عربی، به فراگیری زبان عربی علاقه‌مند کرد؛ زیرا به فرموده امام علی (ع): «النّاسُ اَعداءُ ما جَهِلُوا= مردم دشمن آن‌اند که نمی‌دانند» (نهج‌البلاغه، فصا 438 و 172) یعنی دچار انزجار و تنفّر هستند.
8 . در تدوین دروس و آموزش زبان به طور کلی از کتاب‌هایی که اکثر دانشمندان زبانِ کشورهای عربی برای آموزش غیر عرب‌ها تدوین کرده‌اند و مرسوم به «تَعلیمُ اللَّغه العَرَبِیَّه  لِغَیرِالنّاطِقِینَ بِها» است، بهره برده و از شیوه‌های آنان استفاده گردد؛ زیرا ایشان بهتر از هر قومی آگاه‌اند که نقاط ضعف و قوت زبان‌شان در فراگیری چیست.
9 . از مسائل قابل اهتمام در امر آموزش هر زبان، تعلیم آن به همان زبان است. لذا چنانچه معلمان دلسوز و توانمند در هنگام آموزش، برخی مسائل را به زبان عربی تبیین کنند، فراگیران نیز از انتقال واژگان و ترکیبات عربی به گوش و در نتیجه به اندیشه شان ممارست بیشتری کرده و سریع‌تر فرا خواهند گرفت.
لذا لازم است معلمانی را پرورش داد تا علاقه‌مند و آگاه بوده و در امر آموزش زبان عربی کارآمد باشند.
پیشنهادهای عرضه شده، تجربیاتی است که نگارنده با توجه به وضعیت و ظروف مقتضی در هر مرحله و هم اکنون در مرحله دانشگاهی آنها را اجرا نموده و تا حدی که موقعیت اجازه بهره‌وری را داده است، نتیجه ی قابل ملاحظه‌ای گرفته است.
بی‌تردید اصحاب تجربه و آگاهی شیوه‌های دیگری دارند  که انتظار می‌رود به مسئولان برنامه‌ریزی آموزش زبان عربی در ایران پیشنهاد شود.
نام نیک رفتگان ضایع مکن             تا بماند نام نیکت یادگار
« وَ فَوقَ کُلِّ ذِی عِلمٍٍ عَلِیمٌ »
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 12:23 | نویسنده : خشایار رزمپا |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.